میلاد حضرت زهرا
چند روزه حسابی مشغولیم. چهارشنبه عروسی ناصر عمو بابا بود. فکر کنم به نجمه سادات که اصلا خوش نگذشت. خانم جان موهاش را کوتاه کرده و او چقدر بعدش گریه کرد. عروسی هم نمی خواست بیاد می گفت من که مو ندارم کجا بیام. آنجا هم یه سره روسری اش سرش بود و البته بیشترش توی قسمت مردانه بود. اما امیرمهدی خوب خوش گذراند. در رفت و آمد بود و مدام شیرینی و میوه می خورد. روز عروسی هم که هردو بیشتر توی کوچه و با بچه ها بودن. دیشب هم خونه عمو امیر جشن بود. عصر رفتیم خونه آقا جون. و شب به زور از آنجا بیرونشون کشیدم. ریحانه هم دنبالمون آمد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی