لباس بابايي
داشتم لباسها را تا مي كردم امير مهدي مدام لباس هاي تا شده را به هم
مي ريخت. آخر دست هم لباس بابايي را برداشته بود و نمي داد. بابا هم
آن لباس را به او پوشاند.
داخل عكس روي اپن كادوي ساره است . لحظه آخر كه مي خواستيم بريم تولد، امير مهدي كادو را پاره كرد. ما هم كادو نداشتيم. آن جوجه تيغي را داخل پلاستيك گذاشتم و كارت را در آن زدم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی