مسافرت رفتن بابا
چند روزه بابا رفته مشهد و ما رفته ايم خونه آقاجون . دو شب اول اميرمهدي آنجا خوابش نمي برد ، شب تا صبح هر پنج دقيقه يه بار بيدار مي شد. نمي دونم مريض بود يا به خونه آقاجون عادت نداشت ، پريروز آوردمش خونه ، با هر دو تادون رفتيم حمام و بعد از حمام اميرمهدي سه چهارساعت خوابيد. اين خانه آمدن انگار به او آرامش داد و شب خونه آقاجون كامل خوابيد. نجمه سادات اين چند روز انگار آنجا عشق مي كرد. اما ديشب بهونه خانه را مي گرفت . مي گفت دلم براي بابا تنگ شده. بابا طبق قرارش با نجمه هر روز سر ساعت 10 به نجمه زنگ مي زنه.آخه وقت رفتن بابا نجمه خيلي بي قراري كرد. بعد از رفتن بابا گفت: مامان كاش من پسر بودم تا وقتي بزرگ مي شدم مرد مي شدم و آنوقت مي تونستم زن ...
نویسنده :
مامان
9:42